توضیحات
داستان «قهرمان عصر ما» از نظر ترکیب داستانسرایی، مرکب از پنج داستان کوتاه است. روایتک نندة داستان که قاعدتا باید «میخائیل لرمانتوف» (خود نویسنده) باشد از تفلیس پایخت گرجستان، به سوی «استاو روپول» در حرکت است. او در این مسیر کوهستانی با همسفری روبه رو میشود که حدودا پنجاه ساله است و پالتویی نظامی بر تن و کلاهی چرک بر سر دارد. نامش «ماکزیم ماکزیمیچ» است و پنج سال پیش، در پادگان ترک، در منطقه ای بین داغستان و گرجستان خدمت میکرده است. آشنایی دو همسفر به دوستی مبدل میشود و ماکزیم ماکزیمیچ بنا به اصرار وی، از گذشته های خویش سخن به میان می آورد. او از افسری نام میبرد به نام پچورین که تازه پای به این پادگان نهاده تا زیر نظر او خدمت کند. او در خلال ذکر خاطرات از دختری زیبا به نام «لا» سخن میگوید. دختری که به تصاحب پچورین درمی آید. چهاردهمین شماره از مجموعة «ادبیات کلاسیک جهان» به معرفی و نقد داستان «قهرمان عصر ما» اثر لرمانتوف اختصاص یافته است.