نیم روزی فرصت داریم. باید مهیای رفتن به فرودگاه بین المللی توکیو بشویم. برای بازگشت به دبی و از آنجا به تهران. چندان زمان گشاده ای برای گشت و گذار نیست. ولی من می خواهم در این ساعت پایانی به کنجکاوی خودم درباره ی رستوران های نقلی ژاپن خاتمه دهم و بر هراس خود از بوی ماهی و جلبک غلبه کنم، به همین خاطر ظهر در تیزی گرما و آفتابی که عمود بر زمین می تابید، با حبیب و محسن راهی زیرزمین توکیو شدم. حالا دیگر برایم واضح است که بسیاری از مردم ژاپن در شبانه روز، زیرزمین و در ایستگاههای بزرگ و مترو شاپینگ سنترها روزگار می گذرانند و دقیقا یک زندگی مشابه روی زمین در زیرزمین هم جاری است با تمام امکانات. به خصوص اینکه زیر زمین خنک تر و امن تر هم هست.