خواب یک ستاره وقتی زنگ مدرسه را میزدند، علی مثل باد به طرف خانه میدوید. جعبة واکسش را برمیداشت و باز هم میدوید. علی و پدرش هر دو «واکسی» بودند و هر کدام یک جعبه داشتند. کفشی که علی واکس میزد، مثل ستارهها میدرخشید. این کتاب داستان پسر فقیر امّا مهربان و نوع دوستی است که میخواهد در تأمینمخارج روزانه به پدر کمک کند، او با دیگر مردم نیز مهربان است. یک روز که علی در کنار جعبة واکسش به خواب میرود اتفاقهایی برای او میافتد و...