دوالپا داستانی تخیلی است درباره ی دوالپاها که موجوداتی افسانه ای هستند، امیر و بهاره دو قهرمان این داستان هستند که فکر می کنند توسط پدر و مادرشان نفرین شده و به خاطر همین گرفتار آزار و اذیت دوالپاها شده اند، دوالپاها روی دوش آنها نشسته اند و به هیچ وجه حاضر نیستند از کول امیر و بهاره پیاده شوند و هر ساعت دستوری تازه می دهند که باید فورا اجرا شود... دوالپاهایی که روی کول امیر و بهاره جا خوش کرده اند به چشم آدمهای دیگر دیده نمی شوند برای همین هیچکس حرف آنها را باور نمی کند و همه فکر می کنند آنها دیوانه شده اند...