کت آقای جیبی یک فرق داشت. کت او یک جیب کوچک هم داشت که هیچ کس به جز خود آقای جیبی از آن خبر نداشت. این جیب زیر آستر کت او بود. آقای جیبی هر ماه که حقوقش را می گرفت پولش را توی همان جیب میگذاشت. آقای جیبی آن قدر پول توی جیب مخفیاش گذاشت که بالاخره یک روز، جیب پاره شد...