لیتسی خانم با دستهی جارو تار عنکبوتی را که به سقف آشپزخانهاش چسبیده میاندازد پایین. پیرزن از دیدن خون آشامی فسقلی که لای تار عنکبوت خوابیده، هاج وااج میشود و وحشت زده میگوید: «ای داد، نمی توانم باور کنم مگر اصلا چنین چیزی ممکن است؟» اما بعد از آن که از حالت شوک بیرون می آید. تصمیم می گیرد به خفاشک با شیشه شیر کوچولویی شیر دهد و خودش یواش یواش بزرگش کند. خفاش کوچولوی لیستی خانم که به جای خون شیر می مکد. خصوصیت حیرت انگیزی پیدا می کند: هروقت با آدمی عصبی یا خشن روبه رو می شود. فوری به کیسه صفرایش نیش می زند و تمام زهرش را بیرون می کشد...