یک روز صبح، بابی فیلیپس، پسر بچهی پانزده ساله، از خواب بیدار میشود و هنگامی که جلوی آینه میرود، خودش را نمیبیند. او نامرئی شده است. هیچ کس نباید بویی از ماجرا ببرد، زیرا در این صورت ممکن است بابی، ابزاری برای آزمایشهای پزشکی و سوء استفادههای اطلاعاتی شود. اعضای خانواده و کسانی که وارد ماجرا میشوند، سعی دارند علت نامرئی شدن بابی را پیدا کنند و او را به زندگی عادی بازگردانند. پلیس متوجه غیبت طولانی بابی از مدرسه شده و در صدد کشف ماجرا است؛ بنابراین بابی و خانوادهاش، فرصت اندکی برای روبهراه کردن امور دارند...