شاید یادمان نیاید، اما روزگاری واحد شمارش خانواه خوان یا سفره بود؛ خانواده را با خوانش میشناختند. خوردن مسئله پیش پا افتادهای نبود که بتوان سرپایی و با عجله و دلبخواهی با آن برخورد کرد. آدمها دور سفره معنا میگرفتند؛ معلوم میشد رزقشان را از دست خدا گرفتهاند یا خلق، به داد و دهش جمع کردهاند یا به خشکدستی، کریمند یا تنگنظر، شاکرند یا چشمسفید، فروتنند یا متکبر، سفره هم لطف آسمان را در خود داشت و هم همراهی زمین را، هم قوت بازوی مرد را و هم نمک دست زن را، هم ترحم بزرگترها را و هم احترام کوچکترها را. سفره نمایشگاه آخرین دستاوردهای صنایع غذایی نبود، نقطه پیوند زمین و آسمان بود؛ سفره حقیقت داشت.