مجموعه «خفاش کوچولو» ماجراهای لیتسی خانم و خفاش کوچولو است که یک روز لیستی خانم با دستهی جارو تار عنکبوتی را که به سقف آشپزخانهاش چسبیده، میاندازد پایین. پیرزن از دیدن خونآشامی فسقلی که لای تار عنکبوت خوابیده، هاج و واج میشود و وحشتزده میگوید: «ایداد، نمیتوانم باور کنم مگر اصلاً چنین چیزی ممکن است؟» اما بعد از آنکه از حالت شوک بیرون میآید، تصمیم میگیرد به خفاشک با شیشه شیر کوچولویی شیر دهد و خودش یواش یواش بزرگش کند.